Thursday, July 26, 2012

پدر


بنّای ساده ای است پدر
مصالح ديگران را فراهم می کند
خانه هايشان را می سازد
و خودش 
زير باران خيس می شود
تمامِ ماه
پاهای عقب اُفتاده را
با دست هايش به سر کار می برد
غروب که می شود
تاولهايش را پشت در می گذارد
و با قلب به خانه می آيد

چاقوها و جامعه ی دورنگ

 

Wednesday, July 25, 2012

فال نيک


به دنبال کلاغی می گردم ، تا قارقارش را به فال نيک بگيرم وقتی ... قاصدکها همه لال اند

Tuesday, July 24, 2012

طبيعت بی جان ترسيم‌کننده‌ی دو برهوت مکان دار


فيلم کامل " طبيعت بی جان"  (کارگردان: سهراب شهيد ثالث ) با زيرنويس انگليسی در يوتيوب 
قسمتی ديدنی از فيلم در پايين


روزه ی دهان


کاش به جای روزه ی شکم ، روزه ی دهان داشتيم ، يعنی روزه ی سکوت 

اونوقت خيلی راحت می شد انسانها را از هم جدا کرد ، آدمهايی که با سکوتشون ايمان به انسانيتشون می آوردم و آدمهايی که با قيل و قالشون ميزان حماقتشون معلوم می شد

نقطه عطف واقعی حيات ما کجاست ؟


کو اون پرسپوليس تاريخ ساز ؟



حيف که حالا هر کی مياد و ساز خودشو می زنه 

بفرماييد مهمانی خدا



من به مهمانی خدا از يک تا ۱۰ نمره ی صفر رو ميدم ! و اميدوارم که توقع زيادی نداشته باشه با گشنه نگه داشتن ملت .  چهره ی جذاب اين سری هم خود خدا هستن




پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت



پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت ، ناخلف باشم اگر من به مرغی نفروشم

Monday, July 23, 2012

وقتی امام هم سوتی می دهد

در توضيح المسائل امام آمده است 

مسأله  ۱۱۳۳ ـ  سرفه كردن و آروغ زدن و آه كشيدن در نماز اشكال ندارد ، ولى گفتن آخ و آه و مانند اينها كه دو حرف است ، اگر عمدى باشد نماز را باطل مى كند

آخرش نفهميديم آه بکشيم يا نه ؟ اگه در کشوری ديگه کلمه "آه" در زبان اونا بيشتر از دو حرف بود چيکار کنه ؟ 

Saturday, July 21, 2012

دهه شصتی ها ، دهه جنگی ها


 

خداوندا پشيمان نيستی از قصه ی خلقت ، از اين بودن از اين بدعت ؟



خدايا کفر نمی‌گويم

پريشانم

چه می خواهی‌ تو از جانم؟

مرا بی‌‌آنکه خود خواهم اسير زندگی ‌کردی

خداوندا

اگر روزی ‌ز عرش خود به زير آيی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زير پای‌ نامردان بياندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آيی

زمين و آسمان را کفر می‌گويی

نمی‌گويی؟


خداوندا

اگر در روز گرما خيز تابستان

تنت بر سايه‌ی ‌ديوار بگشايی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قير اندود بگذاری

و قدری آن طرف تر

عمارت‌های ‌مرمرين بينی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ اين سو و آن سو در روان باشد

زمين و آسمان را کفر می‌گويی

نمی‌گويی؟

خداوندا

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشيمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت


(قطعه شعری از "کارو" که وصف حال اين عکس دردناک است)

آمريکا



آمريکا فک می کنه ما الان نگران ناوهای اونيم تو خليج فارس!؟ زرشک پلو   بدون مرغ نخورده که بفهمه نگرانی يعنی چی اسگول

بهترين برنامه تلويزيون در ماه رمضان





بهترين برنامه تلويزيون تو ماه رمضون سخنرانی مکارم شيرازی بعد از افطاره مخصوصا اونجا که دوربين عوض ميشه اين نمی دونه با کدوم دوربين حرف ميزنه


حکم اعدام غلامرضا خسروی به زودی اجرا می شود


زندانی سیاسی غلامرضا خسروی در آستانه اجرای حکم ضد بشری اعدام قرار دارد. بنا به گزارش ارسالی، زندانی سیاسی غلامرضا خسروی از زندانیان سیاسی دهه شصت که در سال ۱۳۶۰ در حالیکه تنها ۱۶ سال داشته به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق بازداشت و پس از پنج سال در سال ۶۵ آزاد میشود، در آستانه اعدام قرار دارد. وی که مجددا در سال ۱۳۸۶ در شهر سیرجان بازداشت شده و در دادگاه انقلاب کرمان به حکم زندان محکوم شده بود، دوباره در اقدامی غیرقانونی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست فردی به نام  پیرعباسی محاکمه شده ، به اعدام محکوم گردیده است.

حکمی که اخیرا به دادیاری اجرای احکام دادسرای امنیتی اوین ارسال شده و نصیرپور ، دادیار اجرای احکام اوین نیز با احضار این هوادار مسالمت گرای سازمان مجاهدین به او اعلام نموده است که حکم اعدام او در تاریخ ۲۰ شهریور اجرا خواهد شد!این در حالی است که پیشتر حکم اعدام غلامرضا خسروی سوادجانی یکبار در دیوان عالی کشور نقض گردیده بود.گفتنی است که خسروی تیرماه سال گذشته پس از قریب به چهار سال انفرادی به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل گردیده و در حال حاضر در این بند نگهداری میشود.پیش از این یکی از روزنامه نگاران زندانی که همزمان با زندانی سیاسی خسروی در دادسرای اوین بوده است شاهد ابلاغ اجرای حکم قرون وسطایی اعدام به این زندانی سیاسی در شهریور ماه بوده است. پرونده این زندانی سیاسی در اجرای احکام قرار دارد و به او گفت اند که قصد دارند وی را در شهریور ماه اعدام نمایند.ولی فقیه آخوند علی خامنه‌ای وقتی که در تنگنای اعتراضات گسترده  مردم ایران قرار می گیرد دست به اعدام زندانیان سیاسی می زند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،از تمامی سازمانهای حقوق بشری و مردم ایران می خواهد برای جلوگیری از جنایت دیگری که آخوند علی خامنه‌ای قصد ارتکب آن را دارد بپا خیزند و نسبت به این حکم جنایتکارانه اعتراض نمایند و همچنین از کمیسر عالی حقوق بشر و گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد می خواهد که برای نجات جان زندانیان سیاسی محکوم به اعدام اقدام فوری نماید

سوتی بزرگ علمای اسلام



طبق قوانين اسلام يك مسلمان در ماه رمضان بايد از طلوع تا غروب خورشيد روزه بگيرد. در حالی كه هرچه به قطب شمال نزديك تر شويم طول روز بيشتر و بيشتر مي شود. يعنی مسلمانی كه در كشور هاي نزديك قطب شمال زندگی می كند (مثل فنلاند، سوئد، ايسلند، نروژ، آلاسكا و ...) بايد يكماه روزی ۲۲ ساعت روزه بگيرد. برعكس هرچقدر به سمت جنوب برويم طول روز كوتاه تر و كوتاه تر مي شود. مثلا در نواحي نزديك به قطب جنوب در روز ۲ سا
عت بايد روزه بگيرد و آن ۲ ساعت را هم بايد مشغول ادای فرضيه نماز باشد. هر چقدر هم به قطب نزديك تر شود اين ۲ ساعت كمتر و كمتر شده و مثلا بايد ۱۷ ركعت نمازش را در ۵ دقيقه بخواند. حالا اگر بيشتر نزديك شود كه ديگر يا هميشه شب است يا هميشه روز. به نظر مي رسد كسي كه قوانين روزه گرفتن را گذاشته يا فكر می كرده زمين مسطح است يا اصلا به اطلاعشان نرسانيده بودند كه زمين نسبت به خورشيد انحراف دارد. به هر حال علمای اسلام هنوز در تلاشند اين مسئله را ماست مالی كنند

Friday, July 20, 2012

نگاهي كوتاه به قتل‌ عام زندانيان سياسی سال ۱۳۶۷



مرداد ماه سال ۶۷ در تاريخ زندان و زندانی در نظام ولايت از ياد نخواهد رفت. از نخستين روزهای اين ماه خمينی، به يكي از فجيعترين جنايات ضد انسانی خود يعنی قتل‌عام زندانيان سياسی دست زد. زمينه‌های اين كشتار بيرحمانه كه يك توطئهٌ سياه برای يك نسل كشی آشكار بود و به دستور خمينی انجام گرفت از سالها قبل فراهم شده بود.  هدف اصلی اين كشتار از بين بردن زندانيان مبارزی بود كه طی ساليان با مقاومت قهرمانانه خود و تحمل سرفرازانه تمامی شكنجه‌های قرون وسطايی، برگی زرين از مقاومت و فدا در تاريخ انقلاب نوين ميهنمان را رقم زده بودند. در اين ايام سياه، «كميسيون مرگ»، مركب از سرسپرده‌ ترين عناصر وزارت اطلاعات، دادستانی و مسئولان زندانها، طرحی را  كه از سالها پيش در نظر داشتند و از چند ماه قبل از مرداد ۶۷ تداركش را ديده بودند، به‌ طور متمركز آغاز كردند. آنان در يك  محاكمه‌ نمايشی، كه چند دقيقه بيشتر به درازا نميكشيد حكم به دار آويختن قهرمانان اسير را صادر ‌كردند. تهران، و زندانهايی همچون اوين و گوهردشت البته مركز اين كشتار بودند. اما هيچ زندان و شهر و روستايی در امان نماند. اين كشتار فجيع و بی سابقه با حكم كتبی و نظارت مستقيم شخص خمينی صورت ميگرفت. در سراسر هفته‌هايی كه اين قتل‌عام جريان داشت، تمام پاسداران و مسئولان زندان در آماده‌ باش كامل به‌ سر مي‌بردند، تمام مرخصيها لغو شده‌ بود و جز يك خط تلفن كه در اختيار «كميسيون مرگ» قرار داشت، هيچ امكان ارتباطی ديگری وجود نداشت. به كاركنان اداری و نگهبانان و پاسداران دستور می دادند تا در حلق‌آويز زندانيان شركت كنند و بر سروسينه شهيدان حلق‌آويز شده مشت بكوبند؛ تا هركس چنان در اين قساوتها شريك و آلوده باشد كه اسرارشان را برملا نكند. در ميان اين شهيدان، نوجوانان ۱۳ تا ۱۵ ساله نيز ديده می شوند. نمونه‌هايی كه از يك‌ سو گواه وحشيگری ديكتاتوری حاكم برايران است كه حتی نوجوانان ۱۳ ساله را هم به زندان می اندازند و به‌ دار می كشند و ازسوی ديگر گواه بيداری، آگاهی و اراده استوار نسلی است كه به هر قيمت در برابر اين رژيم ايستاده است. در ميان زندانيان قتل‌ عام شده، از همه اقشار مردم و بخصوص،  شهيدان دانشجو، دانش‌آموز و جوانان انقلابی ديده ميشود كه تمام هستی خود را وقف مبارزه برای آزادی كرده و مجاهدت و مبارزه برای نجات خلق و ميهنشان را برگزيده بودند. شماری از هنرمندان و قهرمانان آزاده ورزشي ايران، از جمله ابوالقاسم محمدی ارژنگي استاد موسيقی و آواز ايرانی؛  فروزان عبدی، عضو تيم ملی واليبال زنان ايران، مهشيد(حسين) رزاقی قهرمان تيم ملی فوتبال اميد ايران و جواد نصيری عضو تيم ملی شمشيربازی و دو ورزشكار محبوب و صاحب‌ نام ديگر يكي قاسمعلی بستاكی از اراك و عباس خورشيدوش از همدان در زمره اين شهيدانند.  از نظر پراكندگی جغرافيايی نيز شهدايی از شهرهای تبريز، اروميه، رشت، لاهيجان، انزلی، آستانه، صومعه‌ سرا، رودسر،  گيلان تا ساری و بابل و قائمشهر در مازندران و كرج و مشهد و سبزوار و سمنان و شاهرود و اصفهان و كاشان و كرمانشاه و همدان و زنجان و ايلام و مسجد سليمان و انديمشك و اهواز و آبادان و شيراز هر يك  شهيدان بسياری تقديم كرده‌اند. مطابق گزارشهای ديگر دژخيمان خمينی تنها در شب عيد غدير آن سال، ۳۵۰ نفر را به دار آويخته‌اند. پس از گذشت ۱۴ سال، هنوز هزاران خانواده از سرنوشت فرزندانشان بی خبرند. هنوز نظام ولايت، هيچ اطلاعی از سرنوشت هزاران زندانی سياسی كه نام و مشخصاتشان در زندانها و دادگاههايش ثبت شده و محكوميتهای مشخصی داشتند، به خانواده‌هايشان داده نشده است. نظام ولايت خمينی و بازماندگانش، نتوانسته و نخواهد توانست شعله مقاومت و ايستادگی را خاموش كند. در اين كشاكش شورانگيز انسانی، نسلی پاكباز و شجاع در برابر ارتجاعی خون‌ ريز و ددمنش صف آرايی كرده است. نبرد البته نبردی نابرابر بود و اين نسل راه ديگري نداشت جز آنكه بهای لحظه لحظه پايداری  و شرف خود را با خون بپردازد. و اگر شهيدان آزادی يك ملت را در زمره فاتحان فردای ميهنشان بدانيم، آنگاه بازنده اصلی را به درستی باز خواهيم شناخت. قهرمانان آزادي و پيشگامان رهايی خلقها همواره ناگزير از دست شستن از جان و مال و خانمان خود می باشند و با آغوشی باز رنج اسارت و داغ شكنجه و اعدام را می پذيرند. اما در تحليل نهايی آنان هستند كه به يمن مقاومتشان زندانبان و شكنجه‌گر را به زانو درمی آورند و اين دژخيمان و ديكتاتورها هستند كه در برابر پايداری و پاكبازی قهرمانان آزادی سر فرود می آورند. ما در نسل كشی سياه و پر شقاوت خمينی در سا ل ۶۷  كه ۳۰ هزار اسير مظلوم و در عين حال قهرمان و سرفراز به جوخه تيرباران سپرده شدند يك نمونه درخشان  اين مقاومت را می بينيم. نمونه‌ای كه نه‌ تنها مبارزات رهاييبخش مردم ايران كه در تاريخ جنبشهای آزاديبخش معاصر كم‌ نظيراست . دور نيست روزی كه انتقام خون تك تك اين شهيدان، اين سرفرازترين فرزندان و زنان ومردان اين آب و خاك، از خمينی و دژخيمانش گرفته شود




آواز کوچه باغی با صدای هيچ




حالا سالهاست
از کنار کوچه تان می گذرم
کوچه ی بی‌ بوی "شب بو"های مست غروب هايی که شب شد 
از کنار خانه تان 
صف بيدها 
رنگ ها
کاشی ها 

و ديگر به هر آن چه رفت 
- قصه‌های بد و خوب -
فکر نمی کنم 
سالهاست 
قطب‌های گريزان آهن ربايی هستيم 
خاطره‌ها از غبار سنگين اند 
عکس هامان رنگ پريده
برای هم غريبه ايم
و به راه مخالف می رانيم 
*
بالای تپه‌ای از اينجا دور 
بر سنگی عتيق 
خيال تو نشسته تنها و 
من اينجا و
قفس داغ 


سالهاست از هم دوريم ...

هر چه می خواهد دل تنگت بگو


هر روز هزاران فکر نطفه می بندند
در پيکر ذهن‌های سرکش ما
می مانند ، رشد می کنند 
و گاه بی‌آنکه زاده شوند
جنين مرده ای
می شوند در بطن روح های فاسدمان
و اين جنين مرده ی سنگين ؛ حرف‌های ماست
که چسبيده می شوند به 
ديواره‌های ذهن‌های چسبناکمان
و دردمندانه سقط می شوند
يا که نرم نرم می کُشند
ذهن آبستنمان را

کمک های مردمی به درياچه اروميه


سپيدی، سکون و سکوت



اگر در زمان "فلورنس کارز" می زيستم بی‌درنگ به او ايمان می آوردم که می خواست پادشاهی ملکه رعيت پرور را براندازد؛ نقش آن شورشگر بزرگ را فلورنس دی لی در فيلم "محاکمه ژان دارک" بازی کرده است. چند کارگردان ديگر ؛ ژرژ مه ليس، دراير ... و ... نيز ژان دارک را ساخته اند اما روبر برسون کاری ديگر کرده و به قول خودش حقيقتی غير تاريخی را به زبانی تاريخی جلو دوربين برده است . از اين رو فلورنس بيشتر به زمانه ما نزديک است تا قرن سيزدهم و چهاردهم . فيلم برسون به راستی مصداق آفرينش بر بنيان "سپيدی، سکون و سکوت" است؛ سکوتی که به قول مارک روتکو بسيار دقيق است





(Le Procès de Jeanne d'Arc)

Thursday, July 19, 2012

روح خسته ی شب های غربت

روحم خسته ست ... دلم حرفای بی سر و ته می خواد و خنده های بی دليل شب های دوران دانشجويی در خوابگاه ... دلم فيلم می خواد،  سينمای فرانسه و کيارستمی و تقوايی ؟ نه جونم ... فيلم فارسی ؛  مثلا برگردم به عصرهای جمعه و "قصه های مجيد" ببينم که چطوری سعی داشت با سادگی تموم از ديوار خونه معلموشون بره بالا تا ژاکتش رو از رو طناب بدزده و بده بی بی از روش يکی ديگه درست کنه 
دلم کتاب می خواد ... ارنست همينگوی ، هگل ، مارکز ، بارگاس يوسا ؟ نه نه  ... دلم کتاب های عشقولانه دوران نوجوانيمو می خواد با اون موهای لخت بلندم  ... هوس کردم با احمد محمود بزنم به دل کوچه پس کوچه های اهواز اون  سالهای دور ... با دولت آبادی برم و از نبودن سلوچ بگه برام چرا که درداشو می فهمم 
دلم موزيک می خواد ... دلم آزادی می خواد که نفس بکشم و اين چند سال باقی مانده از عمرم رو زندگی کنم. درک لذت کودکی را در سالهای جنگ و خون از ما گرفتن  ، بزرگسالی مان هم با خفقان و درک ظلم و ريا و تزوير اسلام نماها 
 دلم باز "کوی دانشگاه" می خواد ... دلم بعدازظهرهای پر از تنهايی پارک لاله رو می خواد که می شستم و با به آغوش کشيدن تنهاييهام به دردهام فکر می کردم و دنبال چاره می گشتم ... آخ يادش بخير 

فرسوده شديم ذره ذره  

خوشبخت



 بين خوشبخت بودن و خوشحال بودن يه دنيا فاصله ست. من يه خوشبخت غمگينم




اولين چشمه بودم زير آسمون پير 

اما از بخت سياه راهم افتاد به کوير



در آستانه جر خوردن ملت


کمی دلتنگی شبانه ...



ای کاش از چشمان کودک گهواره می ديدم، جهان بی‌تفاوتی‌ها را و شصت بار انگشتم را به جای نُک پستان مادرم به روی پيرمرد ايستاده در آيينه قی می کردم. بعد در خوابی عميق چنان فرو می رفتم که قيژقيژ شهوتناک تخت خواب پدر هم، به بزاق چسبيده به دهانم حسودی می کرد.‌ای کاش بابا نان نمی داد و هيچگاه دوچرخه‌ام را به دو لقمه اسکناس و گندم نمی فروخت.‌ای کاش عمو زنجير نمی بافت که خرکيف شوم لاجرم از اتصال دو چرخ و آنقدر بيهوده نمی چرخيدم به دور چال زنخدان که اين همه شاعر کشته است.‌ ای کاش پدربزرگ هر چه زودتر بزرگ شود؛ يعنی تپانچه را در داغ آيينه شليک کند و از انبوه صورتکهاش نهراسد. آخر بی‌بی هنوز به تسبيح شاه مقصود و دخيل بستن بر بازوی چپ امامزاده‌ای پشت تپه‌های نامريی شهر سوخته ايمان دارد. و به اجرا گذاشتن مِهر و به ثواب داشتن ريختن زباله برای اين همه گربه ی زباله خوار. او به تداوم نسل زباله خواران نمی انديشد و به غرّش خاموش ببر مازندران، که مدام در حنجره جر خورده است

سرود "ای ايران" با واژگان جديد






درد آدمها


درختها کنار خيابان 


آدمها کنارديوار



من کنار تو

آفتاب می داند

تيغ که درميان باشد

سايه ها به يک شکل

روی زمين می افتند



Wednesday, July 18, 2012

ماه رمضان مبارک





ماه رمضان  ماه صفا ،  تعطيلی ، پرخوری ، بيکاری 
و سيگار بعد از افطاری و تماشای سريالهای سرکاری مبارک باد


امامزاده ها در ايران





با شمارش تعداد امامزاده ها تو ايران به اين نتيجه رسيدم که : يا کـمـرِ بنی هاشم





Monday, July 16, 2012

ملاقات دو اسطوره موسيقی‌ اصيل ايرانی‌ شجريان و پريسا در کنسرت پريسا در ساکرامنتو















چه غذايی دوست داری عزيزم ؟


زرشک پلو با مرغ ... جوجه کباب 



چی ؟ ماشين لباسشويی رو خودت روشن ميکنی
 نه ... نه ... اشتباهه


( برنامه کودک بعد از گرون شدن گوشت مرغ )



امام نقی  :  ميگن وقتی ماه مبارک رمضان توی تابستون باشه، ميشه حداقل آب خورد ولی آب نبايد خنک باشه که به مومن خيلی حال بده

Sunday, July 15, 2012

خداحافظی کنيم


اين بار يا بمان و نرو يا برو نيا
 تا کی هميشه سست خداحافظی کنيم

من خسته ام از اين همه تکرار يک مسير
 اينک بمان درست خداحافظی کنيم

می خواستم جواب سلام از تو بشنوم
 حالا که ميل توست خداحافظی کنيم 

وقتی که دستمان يکی و قلبمان دوتاست
بايد که دست شست، خداحافظی کنيم

وقتی سلام بوی رفاقت نمی دهد
 بهتر که در نخست خداحافظی کنيم

هر طور مايلی تلفن، ميل يا پيام 
يا از طريق پست خداحافظی کنيم

ديپلمات ايرانی از پارک تا راهروهای خانه به دنبال دختر بچه ۱۰ ساله دويد





سخنگوی دادستانی فرانکفورت مدعي شده است: “ما پيگير شکايت خانمي از سنگال هستيم که مي‌گويد ۱۰ روز پيش دختر ۱۰ ساله‌اش در يک پارک بازی در جلو خانه‌اش بازی مي‌کرده که مردی به او نزديک شده و به او دست زده و موهايش را لمس کرده و او احساس کرده که آن مرد مي‌خواسته او را ببوسد.”

چند روز پيش خبرگزاري فارس از احضار سفير آلمان در تهران به وزارت خارجه خبر داد. خبري که باز هم مربوط به يکي از ديپلمات هاي ايراني بود. آن روز حسن قشقاوي معاون کنسولي، امور مجلس و ايرانيان وزارت امور خارجه گفت که اين احضار در پي «برخورد ناشايست پليس آلمان با عضو سرکنسولگري ايران در فرانکفورت» صورت گرفته است.
 قشقايي ماجرا را اينگونه تعريف کرد: «يکي از اعضاي سرکنسولگري ايران در فرانکفورت به هنگام عزيمت به منزل از محل کار خود، به بهانه‌اي واهي مورد حمله يک زن آفريقايي تبار قرار گرفت و متاسفانه پليس آلمان به جاي برخورد با فرد مهاجم، رفتار خشن، ناشايست و خارج از عرف ديپلماتيک با اين ديپلمات داشته است.»
 در سوي ديگر ماجرا رسانه هاي غربي قرار دارند که به گفته رئيس يکي از معروف ترينشان يا بي بي سي رسانه بايد بي طرف و مغرضانه کار کند. اين در حاليست که رسانه هاي خبري با شانتاژ و بزرگنمايي ماجرا سعي در جلوه دادن ماجرا به صورت ديگري دارند. درحاليکه ديپلمات ايراني تنها موهاي اين دختر را نوازش کرده است که رسانه هاي غربي سعي بر نشان دادن آزار جنسي اين دختر ۱۰ ساله دارند!
 بي بي سي گفته است که پليس آلمان با اين ديپلمات به اتهام «آزار جنسي» يک دختر ۱۰ ساله برخورد کرده است.دوريس مولر-شو، سخنگوي دادستاني فرانکفورت نيز به بيبيسي فارسي گفت: “ما پيگير شکايت خانمي از سنگال هستيم که مي‌گويد ۱۰ روز پيش دختر ۱۰ ساله‌اش در يک پارک بازي در جلو خانه‌اش بازي مي‌کرده که مردي به او نزديک شده و به او دست زده و موهايش را لمس کرده و او احساس کرده که آن مرد مي‌خواسته او را ببوسد.”
 به گفته خانم مولر-شو “يک هفته بعد اين خانم با بچه هايش در خيابان دوباره اين فرد را مي بينند و به پليس اطلاع مي دهند و او بلافاصله دستگير مي شود. اين مرد ۴۵ ساله و معاون سرکنسولگري ايران در فرانکفورت است. ما اکنون در حال تحقيق از وي به اتهام آزار جنسي کودکان هستيم.”
 معاون وزير خارجه کشورمان نيز با تاکيد بر اينکه اين ماجرا يک سناريوي از پيش تعيين شده بوده است درباره حادثه به وجود آمده براي عضو سرکنسولگري جمهوري اسلامي ايران در فرانکفورت گفت: روز دوشنبه بر اساس يک سناريوي از پيش تعيين شده، يکي از اعضاي سرکنسولگري جمهوري اسلامي ايران در فرانکفورت به هنگام عزيمت به منزل از محل کار خود، به بهانه اي واهي مورد حمله يک زن آفريقايي تبار قرار گرفت و متاسفانه پليس کشور آلمان به جاي برخورد با فرد مهاجم، رفتار خشن، ناشايست و خارج از عرف ديپلماتيک با عضو سرکنسولگري کشورمان داشته است.
 البته فهميدن اينکه اين ماجرا سناريوي از پيش تعيين شده و دروغين است چندان دشوار نيست. چرا که روزنامه بيلد المان شرح متفاوتي از ماجرا را ارائه کرده است. روزنامه بيلد آلمان در اين مورد مدعي شده است که ديپلمات ايراني بعد از نوازش موهاي اين دختر ۱۰ ساله قصد سوء استفاده جنسي از وي را داشته است و براي اين منظور حتي تا داخل راهروهاي خانه به دنبال اين دختربچه دويده است! در حاليکه به گزارش بي بي سي مادر اين دختر به همراه فرزندش در پارک بوده است و حتي اگر اين مورد را نيز ناديده بگيريم بايد گفت اگر اين ديپلمات فاصله پارک تا خانه را دنبال دختر بچه دويده است، چگونه با ۴۵ سال سن نتوانسته است به يک دختربچه ۱۰ ساله برسد!
 ضد و نقيض گويي هاي رسانه هاي غربي همگي حاکي از اين سناريوهاي از پيش نوشته شده را دارد که فقط براي تخريب چهره ديپلماتيک ايران در سطح جهان ساخته و به دست رسانه هاي غربي پرداخته مي شوند.
  

مضرات گوشت مرغ

اينجوری که داريم پيش ميريم و آقای احمدی مقدم خوردن مرغ در تلويزيون رو ممنوع کردن ، فردا پس فرداست که دانشمندان درمورد مضرات گوشت مرغ يه چيزايی كشف كنن


طرز تهيه مرغ به شکل ارزان

من برای مسئولين ، يه پيشنهاد داشتم :  می خواستم بگم با اين گرونی مرغ ،  21 روز مرخصی بگيريم ، تخم مرغ بخريم و خودمون روش بخوابيم تا جوجه ميشه 
ارزونتر در مياد والله



رضا ديگر نمی‌خندد



 دنيای غريبی است آقا ... در اين مملكت عده ای 3000 ميليارد اختلاس می كنند و كمی آنطرف تر "رضا" در عنفوان جوانی بخاطر بی پولی از درد به خود می پيچد. آقای رئيس جمهور در ابتدای مهرماه از دانش آموزان پرسيده : اگر بجای رئيس جمهور بوديد چه می كرديد؟ ... و دختر رضا در جواب اين پرسش نوشته است : اگر بجای آقای رئيس جمهور بودم، اولين كارم اين بود كه دست و پای پدرم را به او پس می دادم! دخترك امروز از من پرسيد:‌ يعنی نامه ام را می خواند؟! ... و من نتوانستم جوابش را بدهم




رضا 39 سال سن دارد. دو سال قبل بر اثر سانحه برق گرفتگی (11000 ولت) به فلاكتی گرفتار آمد كه در عكس ها می بينيد ... همه چيز از آخرين روز از اولين ماه سال 88 شروع شد، رضا کيکاج نژاد، کارگر شرکت سامان محيط که کار توليد آسفالت و اجرای رويه جاده‌ها را به کارفرمايی سينا گلزاری برعهده داشت. هنگامی که در حال تخليه آسفالت‌ها در محل مورد نظر بود به علت شکم دادگی سيم‌های برق 33 هزار ولت کنار جاده ناگهان اتاقک کاميون به برق فشار قوی کنار جاده اتصالی می‌کند، لرزشی سخت او را در بر می‌گيرد و بر اثر شدت فشار برق گرفتگی به میان جاده پرتاب می‌شود

چشمانش را در بيمارستان انديمشک باز می‌کند، آنجا ماندگار نمی‌شود و به بيمارستان طالقانی اهواز منتقلش می‌کنند و بعد از سه روز او را با پزشک و پرستار و با هواپيما به بيمارستان سوانح سوختگی امام موسی کاظم(ع) اصفهان منتقل می‌شود




رضا کيکاج نژاد بارها و بارها در بيمارستان تحت عمل‌های مختلف جراحی قرار گرفت، در اين اعمال جراحی که برای قطع اندام‌ها و ترميم حفره‌های عميقی که درست به شکل قرينه در زیر بغل‌ها، پهلوها، زير زانوها و سمت کليه‌ها او ايجاد شده بود حداقل ده بار بيهوشی عمومی را تجربه کرد و بعد از آن نيز برای شتسشو و کنترل عفونت اندام‌های تحتانی يک بيهوشی ديگر را نيز تجربه کرد، ساعد دستان راست و چپش و پای راست و چپ او قطع شد تا او زنده بماند. اما کاش اين ماجرای تلخ به همين جا ختم می‌شود، غم سنگين چشم‌های رضا کيکاج نه از نداشتن دست و پا که از نامهربانی‌های عدالت است.
دل او که در کوچه پس کوچه‌های انتهای خيابان سينای انديمشک به همراه همسر مهربان و دو فرزندش زندگی مستاجری را می‌گذارنند در آن ايام سخت، خوش بود به ديه‌ای که قرار بود بر طبق حکم دادگاه که اداره برق و رضا کيکاج نژاد را هر کدام به ميزان سی درصد و کارفرما را به ميزان 40 درصد مقصر اين حادثه اعلام کرده بود به او و خانواده‌اش تعلق بگيرد. 
اما شرکتی که رضا سلامتی‌اش را در آن از دست داد به حکم اعتراض کرد و با پيگيری‌های فراوانی که کرد، بعد از دو سال از گذشت حادثه و زمانی که هر دو طرف، يعنی کارفرما و همچنين اداره برق نواقص خود را برطرف نموده‌اند، رضا کيکاج 100 درصد مقصر شناخته ‌شد. بله، شركتی كه رضا در استخدامش بوده توانسته خود را از پرداخت خسارت به 


او رها سازد... آنها راههايی را بلد بوده اند كه (رضا) هنوز هم به درك آن نرسيده است






در اين دو سال چه بر خانواده رضا رفت ؟... وقتی كه 11 عمل جراحی را شاهد بودند ... بخدا سوختند. همه شان سوختند ... مثل رضا
پدرش كه كارگر بازنشسته راه آهن است تنها مايملك اش از اين دنيا كه در يك خانه دو اطاقه خلاصه شده بود را فروخت و خرج فرزندش كرد و خودش به فلاكتی باور نكردنی به اجاره نشينی در دورترين نقطه شهر رفت. پيرمرد، حالا مجبور است در خيابان های شاهين شهر و با اتومبيلی كه همشهريان از سر دلسوزی در اختيارش می گذارند بدنبال مسافر بدود بلكه از پس مخارج درمان دردهای فرزندش كه زير گوشش ناله های جگرخراش می كند برآيد ... اما نمی آيد.
كليه های (رضا) دارد عفونت می كند. عروق اش تاب گردش خون از دست می دهند. استخوانهايش مرتب رشد می كنند و از زير پوست بيرون می زنند ... آنوقت وقتی در روزنامه می خوانم كه در اين مملكت افرادی 3000 ميليارد تومان اختلاس می كنند آنهم درحاليكه (رضا) پول خريد 4 دانه كپسول ضد چرك را ندارد، جان به سر می شوم







باری ... دولت فخيمه در ارتفاعات و قلل گام می زند و از مديريت جهان سخن می گويد اما (رضا) در پست ترين نقطه عميق زندگی، پايی ندارد تا زندگی ساده خود را گام بزند و زندگی محقرش را مديريت كند. آقا ... كجا داريم می رويم ؟
دانشكده توانبخشی تهران برای پروتز دست و پای رضا فاكتور صد ميليونی صادر كرده و مدير بهزيستی قول داده اگر مسئولان بالاتر قبول كنند 2 ميليون تومان آنهم پس از طی مراحل قانونی و بلند و كوتاه شدن آدمی مثل رضا كه پا ندارد (شايد) به او كمك نمايد
بسيار خوب، اين از كرامت دولت كريمه، دولتی كه می گويند رئيس جمهور محترمش برای رفاه مردم شبها خواب ندارد. به آمريكا می رود تا حقوق امثال رضا را از شكم استكبار جهانی استيفاء نمايد... اما می پرسم ما – مردم – در كجای اين قصه قرار داريم؟ مايی كه مسلمانيم و درد و رنج آدميان را با عينك نوعدوستی قواره می كنيم
همسر رضای 31 ساله فرهنگی است، او فداکارانه در اين دو سال هم پرستار همسرش بود و هم نان آور خانواده‌، اين همسر مهربان می‌گويد برای خودم هيچ نمی‌خواهم تنها اميدم و تلاشم اين است که همسرم روی پای خود بايستد. تلاش همسر و پدر رضا تهيه هزينه پروتزهايی است که شايد با وجود آنها بتوانند بار ديگر لبخند را بر لبان همسر و فرزند خود ببينند، اما افسوس ...
هنگامی که خواستم از رضا کيکاج عکس بگيرم به جای مسئولين خجالت کشيدم و در دل هزار بار آرزو کردم که روزی اين همسر و پدر را با لبانی خندان و ايستاده بر دو پا هرچند مصنوعی باشد ببينم، مگر نمی‌شود من و شما هر کدام به سهم خود کمکی کنيم برای التيام اين زخم عميق که هزينه ای بالغ بر 100 ميليون تومان دارد، شايد دوباره رضا بخندند با 

همت هموطنان ما ...




با شما هستم : حاج آقا... حاج خانم ... آيا می توانيد يك گل لبخند به دختر بچه ای كه پدرش دست و پا ندارد هديه كنيد
رضا می گويد : بنويس من از كسی پول نمی خواهم ... اگر كسی قصد كمك دارد هزينه پروتز دست وپايم را بپردازد تا وقتی دخترم در عالم بچگی می پرسد : پس كی دست و پايت برمی گردند تا مرا مثل بچه های ديگر به پارك ببری؟... جوابی داشته باشم
اين روزها، رضا، در آغوش كشيدن فرزندش را يك (رويا) می داند. بيائيد به رويای ساده (رضا) جامه عمل بپوشانيم
به قدر مسلمانی خود ...
دوستان عزيزی که مايل به کمک هستند ميتوانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت 5894631203295555 
 بانک رفاه به نام رضا کيکاج نژاد واريز کنند ، اميدی به دولت کريمه ی (مثلا) اسلامی نيست