Friday, July 20, 2012

آواز کوچه باغی با صدای هيچ




حالا سالهاست
از کنار کوچه تان می گذرم
کوچه ی بی‌ بوی "شب بو"های مست غروب هايی که شب شد 
از کنار خانه تان 
صف بيدها 
رنگ ها
کاشی ها 

و ديگر به هر آن چه رفت 
- قصه‌های بد و خوب -
فکر نمی کنم 
سالهاست 
قطب‌های گريزان آهن ربايی هستيم 
خاطره‌ها از غبار سنگين اند 
عکس هامان رنگ پريده
برای هم غريبه ايم
و به راه مخالف می رانيم 
*
بالای تپه‌ای از اينجا دور 
بر سنگی عتيق 
خيال تو نشسته تنها و 
من اينجا و
قفس داغ 


سالهاست از هم دوريم ...

No comments:

Post a Comment