ای کاش از چشمان کودک گهواره می ديدم، جهان بیتفاوتیها را و شصت بار انگشتم را به جای نُک پستان مادرم به روی پيرمرد ايستاده در آيينه قی می کردم. بعد در خوابی عميق چنان فرو می رفتم که قيژقيژ شهوتناک تخت خواب پدر هم، به بزاق چسبيده به دهانم حسودی می کرد.ای کاش بابا نان نمی داد و هيچگاه دوچرخهام را به دو لقمه اسکناس و گندم نمی فروخت.ای کاش عمو زنجير نمی بافت که خرکيف شوم لاجرم از اتصال دو چرخ و آنقدر بيهوده نمی چرخيدم به دور چال زنخدان که اين همه شاعر کشته است. ای کاش پدربزرگ هر چه زودتر بزرگ شود؛ يعنی تپانچه را در داغ آيينه شليک کند و از انبوه صورتکهاش نهراسد. آخر بیبی هنوز به تسبيح شاه مقصود و دخيل بستن بر بازوی چپ امامزادهای پشت تپههای نامريی شهر سوخته ايمان دارد. و به اجرا گذاشتن مِهر و به ثواب داشتن ريختن زباله برای اين همه گربه ی زباله خوار. او به تداوم نسل زباله خواران نمی انديشد و به غرّش خاموش ببر مازندران، که مدام در حنجره جر خورده است
Thursday, July 19, 2012
کمی دلتنگی شبانه ...
ای کاش از چشمان کودک گهواره می ديدم، جهان بیتفاوتیها را و شصت بار انگشتم را به جای نُک پستان مادرم به روی پيرمرد ايستاده در آيينه قی می کردم. بعد در خوابی عميق چنان فرو می رفتم که قيژقيژ شهوتناک تخت خواب پدر هم، به بزاق چسبيده به دهانم حسودی می کرد.ای کاش بابا نان نمی داد و هيچگاه دوچرخهام را به دو لقمه اسکناس و گندم نمی فروخت.ای کاش عمو زنجير نمی بافت که خرکيف شوم لاجرم از اتصال دو چرخ و آنقدر بيهوده نمی چرخيدم به دور چال زنخدان که اين همه شاعر کشته است. ای کاش پدربزرگ هر چه زودتر بزرگ شود؛ يعنی تپانچه را در داغ آيينه شليک کند و از انبوه صورتکهاش نهراسد. آخر بیبی هنوز به تسبيح شاه مقصود و دخيل بستن بر بازوی چپ امامزادهای پشت تپههای نامريی شهر سوخته ايمان دارد. و به اجرا گذاشتن مِهر و به ثواب داشتن ريختن زباله برای اين همه گربه ی زباله خوار. او به تداوم نسل زباله خواران نمی انديشد و به غرّش خاموش ببر مازندران، که مدام در حنجره جر خورده است
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment