اينجوری که داريم پيش ميريم و آقای احمدی مقدم خوردن مرغ در تلويزيون رو ممنوع کردن ، فردا پس فرداست که دانشمندان درمورد مضرات گوشت مرغ يه چيزايی كشف كنن
Sunday, July 15, 2012
طرز تهيه مرغ به شکل ارزان
من برای مسئولين ، يه پيشنهاد داشتم : می خواستم بگم با اين گرونی مرغ ، 21 روز مرخصی بگيريم ، تخم مرغ بخريم و خودمون روش بخوابيم تا جوجه ميشه
ارزونتر در مياد والله
ارزونتر در مياد والله
رضا ديگر نمیخندد
دنيای غريبی است آقا ... در اين مملكت عده ای 3000 ميليارد اختلاس می كنند و كمی آنطرف تر "رضا" در عنفوان جوانی بخاطر بی پولی از درد به خود می پيچد. آقای رئيس جمهور در ابتدای مهرماه از دانش آموزان پرسيده : اگر بجای رئيس جمهور بوديد چه می كرديد؟ ... و دختر رضا در جواب اين پرسش نوشته است : اگر بجای آقای رئيس جمهور بودم، اولين كارم اين بود كه دست و پای پدرم را به او پس می دادم! دخترك امروز از من پرسيد: يعنی نامه ام را می خواند؟! ... و من نتوانستم جوابش را بدهم
رضا 39 سال سن دارد. دو سال قبل بر اثر سانحه برق گرفتگی (11000 ولت) به فلاكتی گرفتار آمد كه در عكس ها می بينيد ... همه چيز از آخرين روز از اولين ماه سال 88 شروع شد، رضا کيکاج نژاد، کارگر شرکت سامان محيط که کار توليد آسفالت و اجرای رويه جادهها را به کارفرمايی سينا گلزاری برعهده داشت. هنگامی که در حال تخليه آسفالتها در محل مورد نظر بود به علت شکم دادگی سيمهای برق 33 هزار ولت کنار جاده ناگهان اتاقک کاميون به برق فشار قوی کنار جاده اتصالی میکند، لرزشی سخت او را در بر میگيرد و بر اثر شدت فشار برق گرفتگی به میان جاده پرتاب میشود
چشمانش را در بيمارستان انديمشک باز میکند، آنجا ماندگار نمیشود و به بيمارستان طالقانی اهواز منتقلش میکنند و بعد از سه روز او را با پزشک و پرستار و با هواپيما به بيمارستان سوانح سوختگی امام موسی کاظم(ع) اصفهان منتقل میشود
رضا کيکاج نژاد بارها و بارها در بيمارستان تحت عملهای مختلف جراحی قرار گرفت، در اين اعمال جراحی که برای قطع اندامها و ترميم حفرههای عميقی که درست به شکل قرينه در زیر بغلها، پهلوها، زير زانوها و سمت کليهها او ايجاد شده بود حداقل ده بار بيهوشی عمومی را تجربه کرد و بعد از آن نيز برای شتسشو و کنترل عفونت اندامهای تحتانی يک بيهوشی ديگر را نيز تجربه کرد، ساعد دستان راست و چپش و پای راست و چپ او قطع شد تا او زنده بماند. اما کاش اين ماجرای تلخ به همين جا ختم میشود، غم سنگين چشمهای رضا کيکاج نه از نداشتن دست و پا که از نامهربانیهای عدالت است.
دل او که در کوچه پس کوچههای انتهای خيابان سينای انديمشک به همراه همسر مهربان و دو فرزندش زندگی مستاجری را میگذارنند در آن ايام سخت، خوش بود به ديهای که قرار بود بر طبق حکم دادگاه که اداره برق و رضا کيکاج نژاد را هر کدام به ميزان سی درصد و کارفرما را به ميزان 40 درصد مقصر اين حادثه اعلام کرده بود به او و خانوادهاش تعلق بگيرد.
اما شرکتی که رضا سلامتیاش را در آن از دست داد به حکم اعتراض کرد و با پيگيریهای فراوانی که کرد، بعد از دو سال از گذشت حادثه و زمانی که هر دو طرف، يعنی کارفرما و همچنين اداره برق نواقص خود را برطرف نمودهاند، رضا کيکاج 100 درصد مقصر شناخته شد. بله، شركتی كه رضا در استخدامش بوده توانسته خود را از پرداخت خسارت به
در اين دو سال چه بر خانواده رضا رفت ؟... وقتی كه 11 عمل جراحی را شاهد بودند ... بخدا سوختند. همه شان سوختند ... مثل رضا
پدرش كه كارگر بازنشسته راه آهن است تنها مايملك اش از اين دنيا كه در يك خانه دو اطاقه خلاصه شده بود را فروخت و خرج فرزندش كرد و خودش به فلاكتی باور نكردنی به اجاره نشينی در دورترين نقطه شهر رفت. پيرمرد، حالا مجبور است در خيابان های شاهين شهر و با اتومبيلی كه همشهريان از سر دلسوزی در اختيارش می گذارند بدنبال مسافر بدود بلكه از پس مخارج درمان دردهای فرزندش كه زير گوشش ناله های جگرخراش می كند برآيد ... اما نمی آيد.
اما شرکتی که رضا سلامتیاش را در آن از دست داد به حکم اعتراض کرد و با پيگيریهای فراوانی که کرد، بعد از دو سال از گذشت حادثه و زمانی که هر دو طرف، يعنی کارفرما و همچنين اداره برق نواقص خود را برطرف نمودهاند، رضا کيکاج 100 درصد مقصر شناخته شد. بله، شركتی كه رضا در استخدامش بوده توانسته خود را از پرداخت خسارت به
باری ... دولت فخيمه در ارتفاعات و قلل گام می زند و از مديريت جهان سخن می گويد اما (رضا) در پست ترين نقطه عميق زندگی، پايی ندارد تا زندگی ساده خود را گام بزند و زندگی محقرش را مديريت كند. آقا ... كجا داريم می رويم ؟
دانشكده توانبخشی تهران برای پروتز دست و پای رضا فاكتور صد ميليونی صادر كرده و مدير بهزيستی قول داده اگر مسئولان بالاتر قبول كنند 2 ميليون تومان آنهم پس از طی مراحل قانونی و بلند و كوتاه شدن آدمی مثل رضا كه پا ندارد (شايد) به او كمك نمايد
بسيار خوب، اين از كرامت دولت كريمه، دولتی كه می گويند رئيس جمهور محترمش برای رفاه مردم شبها خواب ندارد. به آمريكا می رود تا حقوق امثال رضا را از شكم استكبار جهانی استيفاء نمايد... اما می پرسم ما – مردم – در كجای اين قصه قرار داريم؟ مايی كه مسلمانيم و درد و رنج آدميان را با عينك نوعدوستی قواره می كنيم
همسر رضای 31 ساله فرهنگی است، او فداکارانه در اين دو سال هم پرستار همسرش بود و هم نان آور خانواده، اين همسر مهربان میگويد برای خودم هيچ نمیخواهم تنها اميدم و تلاشم اين است که همسرم روی پای خود بايستد. تلاش همسر و پدر رضا تهيه هزينه پروتزهايی است که شايد با وجود آنها بتوانند بار ديگر لبخند را بر لبان همسر و فرزند خود ببينند، اما افسوس ...
هنگامی که خواستم از رضا کيکاج عکس بگيرم به جای مسئولين خجالت کشيدم و در دل هزار بار آرزو کردم که روزی اين همسر و پدر را با لبانی خندان و ايستاده بر دو پا هرچند مصنوعی باشد ببينم، مگر نمیشود من و شما هر کدام به سهم خود کمکی کنيم برای التيام اين زخم عميق که هزينه ای بالغ بر 100 ميليون تومان دارد، شايد دوباره رضا بخندند با
با شما هستم : حاج آقا... حاج خانم ... آيا می توانيد يك گل لبخند به دختر بچه ای كه پدرش دست و پا ندارد هديه كنيد
رضا می گويد : بنويس من از كسی پول نمی خواهم ... اگر كسی قصد كمك دارد هزينه پروتز دست وپايم را بپردازد تا وقتی دخترم در عالم بچگی می پرسد : پس كی دست و پايت برمی گردند تا مرا مثل بچه های ديگر به پارك ببری؟... جوابی داشته باشم
اين روزها، رضا، در آغوش كشيدن فرزندش را يك (رويا) می داند. بيائيد به رويای ساده (رضا) جامه عمل بپوشانيم
به قدر مسلمانی خود ...
دوستان عزيزی که مايل به کمک هستند ميتوانند کمک های نقدی خود را به شماره کارت 5894631203295555
Subscribe to:
Posts (Atom)